تفلد اینهیه
تفلد اینهیه

ساعت 8 صبح 

( ایجی )

-خب بزار ببینم امروز چندمه یااا خدااااا امروز 5 اذره اوه اوه حالا چیکار کنم فهمیدم یه کار درست و حسابی 

گوشی رو برداشت و زنگ زد به رویا 

-الووو رویاا امروز..امروز ........ ( بیچاره از هیجان داشت مچاله میشد 

رویا-باشه بابا نترکی یه وقت خودم میدونم چه روزیه نقشت چی هس حالا 

-خب نمیدونم زنگ بزن به مرلیا حتما یه فکری واس امروز کرده 

رویا-باش باای 

( رویا )

گوشی رو برداشت و زنگ زد به  مرلیا 

-سلام زودی بیا خونمون 

مرلیا:هااااااااا( خمیازه ) مگه امروز چه خبره ؟

-تو که هنوز داری خمیازه میکشی یادت رفته سالمند عزیز امروز 5 اذرههه 

مرلیا:چییییی منتظر باش که با کله اومدم 

-باش زودی بیا 

( مرلیا )

-خب اون برگه ای که گذاشته بودم تو کیفم کو  ( قشنگ تا کمر رفتم تو کوله پشتیم )ایناهاش 

سریع لباسامو پوشیدم و کولمو انداختم رو کولم و .. د برو که رفتیم 

( دم در خونه رویا )

دیییییینگ داااااانگ 

-بعید نیست که مرلیا باشه 

ریوما:دقیقا هیچ کس مثل اون و ترسا اینجوری زنگ نمیزنه 

ریوما اومد درو وا کرد 

مرلیا:سلااام رویاا خوابه یا بیدار؟ 

-بیدااارم 

مرلیا:زودی باش که باید بری سر اینهب رو گرم کنی 

-جاان مگه تو نمیخوای سرشو گرم کنی 

مرلیا:نچ من میرم خونشون پیش ایجی که تفلد رو اماده کنم 

ریوما هم کلید ماشین فراری البالوییش رو داده دست رویا 

ریوما:رویا خط نندازی روشا ؟

-باشه 

( مرلیا )

-خب زنگ بزنم به تری و رایا و مریکا 

-الووو ترییی زودی بلند شو که امروز کار داریم 

ترسا:امروز چه روزیه ..اها یادم اومد باشه اونوخت چیکار میخوای بکنی 

-حالا یه کاری رویا داره میاد دنبالتون اماده باش الله و اکبر 

ترسا:حسینی رهبر 

زنگ زدم به رایا 

-هوووی رااایااا زود باش اماده شو رویا داره میاد دنبالتون 

رایا:من امادم

-خسته نباشی 

زنگ زدم به مریکا 

-هوووی مرییی لامصبی بلند شووو 

مریکا:خف بابا با این نره کشیدن تو من رفتم طبقه 7 اسمون 

-به طبقه هفتم اسمان خوش امدید 

مریکا:بنال عمویی 

-عمو جون امروز تولد اینهیه اس و..عجلو نظام الله و اکبر 

مریکا:حسینی رهبر 

قطع کردم و دویدم سمت خونه ارمی 

دییینگ دااانگ دییی دااانگ 

ارمی با یه قیافه پریشون درو وا کرد 

-هااااا کم مونده سمفونی راه بندازی 

مرلیا:زودی باش میدونی امروز چه روزیه دیه 

-اری 

مرلیا:اماده شو بریم پیش ابجی اینهی رو هم شوتش کنیم دنبال نخود سیاه 

-باش 

( دم در خونه ایجی و اینهی )

مرلیا:زی زینگ زی زینگ زییینگ زییینگ 

ارمیتا:تق تق تق تتق تق تق تق تتق 

ایجی درو وا کرد 

-ماشاالله سمفونی هم راه انداختید 

مرلیا و ارمی : ( نیشخند )

اینهیه:ههااا جه خبرتونه زنگ در سوخت 

رویا و بقیه با ماشین جلو در بودن 

مرلیا از پشت اینهیه رو هل داد تو ماشین و درو بست و رویا هم قفل ماشینو زد ( خخخ فرار نکنه )

رویا گازشو گرفت و رفت 

مرلیا:هوووف حالا با خیال راحت انجام میدیم 

ایجی:وسایل برا تزیین ؟ 

ارمی یه کیسه بزرگ و مرلیا هم یه کیسه بزرگ نشون ایجی دادن 

مرلیا:خب شروع کنیم ؟ 

ارمی:شروع کنیم 

ایجی:خب من چیکار کنم ؟ اها کیک با من

مرلبا:باش

صدای زنگ در اومد 

جااانم زایزن و تزوکا و ریوما و کینتارو و اتوبه و فاطی اومده بودن 

( مرلیا )

-ا..ایجی تو گفتی بیان ؟

ایجی:اوهوم همه چی رو میسپارم دست شماها من برم کیک بگیرم 

-خب شروع میکنیم من رفتم بالای چارپایه و اون ریسه هارو چسبوندم 

بعد نشستیم یه عالمه بادکنک باد کردیم نصف 100 بادکنک رو کینتارو باد کرد !!! 

بعد ایجی اومد کیکو گذاشت رو میز اشپز خونه 

منم رفتم ناخونک بزنم که ارمی و فاطی زدن رو دست من 

-اوخخخ خب چیکار کم کیک اوجولاتی میخوام بخورم مشکلیه؟

ارمی:بعله حق نداری به این کیک دست بزنی 

فاطی:میدونی که این کیک واس اینهیس 

خلاصه تا غروب داشتیم کار میکردیم و هممون خسته افتادیم رو کاناپه ها 

-پوف لامصب عجب کار سختیه 

ارمی و فاطی و بقیه:بیگ لایک 

بلند شدم گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به رایا 

-رایا بیاریدش خونه همه چی حاضره 

رایا:باش 

قطع کردم 

( تو ماشین رویا)

رایا:رویا سر و ته کن برگردیم 

اینهیه:کجا 

ترسا:خونه اق شجاع 

مریکا:خب ما تو رو اورده بودیم که ...

رایا سریع پرید و جلوی دهن مریکا رو گرفت 

خلاصه اوناهم  اومدن 

اینهیه در خونه رو وا کرد و رویا ورایا و تری و مریکا از کنار اومدن پیش ما خونه تاریک بود که یه دفعه برقا روشن شد و منم از کرم ریزیم چندتا بادکنک با چاقو ترکوندم  و برف شادی و ... 

خب ایجی کیکو گذاشت رو میز و اینهیه هم نشست 

منم سریع رفتم محکم اون کلاه تولد بچگونه رو گذاشتم سرش 

مرلیا:ههه اینجوری اوجل تر میشی 

اینهیه:مرلیاااا 

مرلیا:چرا واستادی زودی شمعو فوت کن 

اینهیه:اول بپر یه اهنگ شاد بزار 

منم اینو کرم ریزا رفتم یه اهنگ تانگو گذاشتم 

همه دخترا یه چشم غره ای به من رفتن که من اب دهنمو قورت دادم 

اهنگ شاد گذاشتم 

اینهیه شمعارو فوت کرد نم دونم کدوم یک از دخترا بود که جیغ کشید ولی به احتمال 99 در صد کار مریکا بود 

مرلیا:نوبتی هم باشه نوبت رقصه 

ارمی:نه تورو خدا من تانگوم خوب نی 

من یه لبخند شیطانی زدم رو به همه که همه اب دهنشونو قورت دادن 

مرلیا:زود باشید بینم 

خلاصه همین طوری بود تا شب 

ایجی:نخود نخود هرکه رود خانه خود 

اینهیه:خب .. از همتون متچکرم 

مرلیا:خوااااهش 

و تفلد اینهیه اینجوری تمام میشود یکسال به سنش و یک سال به عقلش اضافه میگردد 

امیدوارم که خوشت اومده باشه اینهیه جووونز 

خنده


[ پنج شنبه 5 آذر 1394 ] [ 16:3 ] [ fàþèmèh ßhìŕàìßhì♤ ] [ بازدید : 320 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
تو وب نیستم (1395/01/08 )
سلااام (1394/11/29 )
خبر دااااغ (1394/10/25 )
پاستا (1394/10/21 )